تا آزاد نشود خوابم نمی برد!
در یکی از سفر ها جوانی در میان جمعیت اهانت هایی کرد
که پاسداران او را گرفتند و بردند،
شب آقا طبق برنامه برای استراحت رفتند،
ولی چند لحظه بعد برگشتند
و
گفتند:« آن جوانی که پاسداران در میان جمعیت گرفتند چه شد؟
ببینید کیست.
اگر گروهکی است و با نظام مشکل دارد
و پرونده دار است که هیچ،
مامورین وظیفه خود را انجام دهند،
ولی
اگر بخاطر من و بر هم زدن سخنرانی من او را گرفته و زندانی کرده اند، به پاسدارها بگوید همین امشب آزادش کنند که تا آزاد نشود، خوابم نمی برد».