بی صدا

بی صدا حال دل را می خواهم بگم.

بی صدا

بی صدا حال دل را می خواهم بگم.

سلامی چوبوی خوش آشنایی

گل های خانه تو را می شناسند 

و با طنین خوش گام تو آشنایند 

وقتی به سر وقت شان می روی 

وفتی که با ناز  

دستی به روی سر و گوش شان می کشی 

یا آبشان می دهی 

هم ساقه های بنفشه 

با احترام و تواضع 

سر در گریبان فرو می برند 

هم حسن یوسف 

تمام جمال خودش را نشان می دهد 

هم شمعدانی 

با مهربانی 

دستی برایت تکان می دهد 

حتی گل کاغذی هم 

با گام موسیقی خنده هایت 

در دفتر شعر من می شکفد 

شاعر:قیصر امین پور